همرا با خدا
ازتون یک خواهشی دارم :لطف کن و از وبلاگ دیدن کنید.
جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, :: 11:15 ::  نويسنده : سارا

 

آیا تا به حال لوگوی المپلک 2012 که قراره تو شهر لندن برگزار بشه رو دیدید؟

طرح بسیار عجیبی داره! 

logo 2012

 

 

به گفته طراحانش عدد 2012 رو نشون میده ، ضمن این که در داخل عدد 2 نام شهر لندن و در داخل عدد 0 نشان المپیک جا داده شده . اما در رابطه با اون قسمت مرکزی که به شکل مربع طراحی شده چیزی نخوندم . البته در یکی از وبلاگها خوندم که احتمالاً طراح خواسته شکل "چشم" رو ترسیم بکنه .

به تازگی هم در چند وبلاگ داخلی و خارجی مطلبی جالب در مورد این لوگو دیدم ، اون هم این که هر قطعه از این نشان به ضمن این که یک عدد رو نشون میده ، نشانگر یکی از حروف الفبای انگلیسی هم هست .

درواقع اولین عدد 2 حرف Z ، عدد 0 حرف O ، عدد 1 حرف i و در نهایت دومین عدد 2 حرف N رو نشون میده . همونطوری هم که در تصویر مشخصه ، اولین 2 و آخرین 2 (عدد دوی یکان و هزارگان) که دو حرف متفاوت رو نشون میدن به شکلی متفاوت باهم طراحی شدن .

با در کنار هم گذاشتن این حروف کلمه ZION به وجود میاد . 

Zion 2012

 

 

با این فرض که این نشان کلمه ZION رو نشون میده ، وجود اون قطعه مرکزی هم معنی پیدا میکنه .

اما ZION یعنی چه؟

این کلمه بیش از همه برای یهودیان معنی و مفهوم داره . و معادل اون در زبان ما میشه "صهیون" .

از اونجایی که این کلمه یک معنی خاص و دقیق نداره

برای این که به معنی دقیق این کلمه برسیم بهترین راه پرسش از یک یهودیه!

اما از اون جایی که یهودی در دسترسم نبود به نرم افزار دیکشنری بابیلون مراجعه کردم . 

 

چون این نرم افزار ساخت یک شرکت اسراییلی ست . برای این که به اسراییلی بودن این نرم افزار یقین پیدا کنید میتونید نامش رو در خودش جستجو کنید : 

نرم افزار اسراییلی بابیلون 

.

 

با جستجوی کلمه ZION (در واقع صهیون) در این نرم افزار هم به نتیجه زیر میرسید :  

.

zion

 

 

 

من اولین بار که این نشان رو دیدم به یاد طراحی عجیب موزه یهودیان (در واقع موزه هولوکاست) در آلمان افتادم . خیلی وقت پیشها مطلبی در مورد طراحی مدرن این موزه خونده بودم . در اون مطلب از این موزه به عنوان یکی از از شاهکارهای معماری معاصر یاد شده بود .

تصویر این موزه از بالا : 

 

 

من هرچقدر گشتم تو مطالب مرتبط با این موزه نفهمیدم چرا این موزه به این شکل طراحی شده!

تا این که طراحی نشان المپیک رو دیدم و مطلب مشکوک بودن معنای اون رو خوندم .

قبول دارید که طرح این موزه و طرح نشان المپیک خیلی شبیه هم هستند ؟

نقشه موزه یهودیان آلمان (موزه هلوکاست) 

 

جالبه که همون کلمه zion  در این طرح هم کاملاً مشهوده : 

 

 

 

شاید بشه نشان المپیک رو بی ارتباط به قوم اسراییل دونست ، اما یقیناً نمیشه در مورد موزه هلوکاست هم همین نظر رو داشت .

نویسنده : z.mason

هیولای آدم خوار صهیونیستی...


 

گروه هایی  مانند فراماسونرها و شیطان پرستان، از شیطان پرستی به عنوان

 

 

یک نماد برای مبارزه  با ادیان استفاده می کنند .

 

 

 اعضای این گروه ها در واقع هیچ اعتقاد  قلبی به  مسایل فرا زمینی مانند خدا، 

 

 

فرشتگان حتی شیطان  و ...  ندارند  و معتقدند که تنها ماده  وجود  خارجی دارد.

 

 

(اعتقاد به ماتریالیسم)  اعضای این گروه ها برای نشان دادن دشمنی  خود  با مذاهب، 

از نماد  (Baphomet) که مربوط  به  شیطان پرستان باستان  است، استفاده نموده و  از 

 آن  برای  نشان دادن  بی اعتقادی  خود  به  عالم  آخرت  بهره می جویند.

پس رابطه فراماسونری با شیطان پرستان باستان فقط استفاده ابزاری می باشد

تا به اهداف شومشان برسند!!!!


فراماسون ها انقدر از اعداد واشکال نماد ساخته اند که به قول خودشان

 چشم دنیا را جلب نمودند.


اعداد 3، 7، 9، 11، 13، 33 و 39 در فرقه‌های رازآمیز اعداد مقدس‌اند



ادامه مطلب ...
جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, :: 11:15 ::  نويسنده : سارا

 

سرويس فرهنگي سجانيوز به گزارش موج وب : 
ردپایی از میرحسین موسوی که بی شک خود را از اصلی ترین سران فتنه می داند،
 در لجنات تفتین و تسلیم و قسطنطنیه (لُژهای فراماسونری) دیده می شود. 
این ها ادعاهای دکتر محمد مکری است که در زمان تصدی میرحسن موسوی 
بر مسند وزارت امور خارجه، سفیر کبیر ایران در شوروی بوده است...


سال گذشته فتنه ای از جانب نظام سلطه جمهوری اسلامی ایران را در بر گرفت که به لطف خدا و دست پنهان حضرت بقیه الله الاعظم (عج) و بصیرت بالای مردم انقلابی ایران این فتنه خنثی شد.

در این مطلب می خواهیم تحیلی کوتاه و خواندنی از رابطه سران فتنه ۸۸ و جریان فراماسونری داشته باشیم:

ردپایی از میرحسین موسوی که بی شک خود را از اصلی ترین سران فتنه می داند، در لجنات تفتین و تسلیم و قسطنطنیه (لُژهای فراماسونری) دیده می شود. این ها ادعاهای دکتر محمد مکری است که در زمان تصدی میرحسن موسوی بر مسند وزارت امور خارجه، سفیر کبیر ایران در شوروی بوده است.

دکتر محمد مکری در "بخشی از کتاب خاطراتش" آورده است:



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, :: 15:52 ::  نويسنده : سارا

 

بسم رب المهدی علیه السلام

 

چرا کعبه در سنگلاخ ترین مکان ها،بی گیاه ترین زمین ها وچشمه های کم اب و...قرار دارد؟؟!!

آیا می دانید چرا برای حج به سفرمکه می روید؟؟!!

تا کنون فکر کردید چرا خانه کعبه در این مکان قرار گر فته که نه شتر وگاو و گوسفند ...در آن سرزمین آسایش ندارند؟!

چند درصد مردم فلسفه حج را می دانند؟!!

چرا این سرزمین را خدا محترم کرد؟!!

حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام  در نهج البلاغه خطبه 192 معروف به قاصعه می فرماید:

...همانا



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : سارا

 

جدیدا دوستان بطور ناخواسته پیامک هایی ارسال می کنند که تبلیغ فراما سونری می باشد.

از این دوستان خواهش می کنم به مطالب  زیر توجه فرمایند:

اعداد 22 - 6 - 33- 13و.....از نماد مقدس فراماسون می باشند.

ما نباید نمادگرا باشیم یعنی با اعداد برنامه ریزی کنیم واعداد برای ما حکم باشند،

مانند««22هزار صلوات.. برای6 نفردیگربفرستید............وبین این اعداد وآدما

زنجیردرست کنیم که اگر کسی این تعداد نخواند زنجیره پاره بشود»وازاین قبیل

برنامه ریزی های نماد گرایی!



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : سارا

 

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

تحلیلی بر بیانات امام سید علی خامنه ای در 19 دی90

چقدر  زیبا تفسیر نمود عزیز دلم سرورم امامم سید علی خامنه ای مد ظله العالی:

....نظام جمهوری اسلامی امروز نه تنها در شرایط «شعب ابی طالب» نیست بلکه در شرایط « بدر و خیبر» قرار دارد و به لطف و فضل الهی حضور مردم در انتخابات آینده مجلس به عنوان یکی از مظاهر دخالت مردم در سرنوشت کشور، حضوری پرشور و دشمن شکن خواهد بود و همه مسئولان و نامزدها نیز وظیفه دارند که با پایبندی کامل به قانون، زمینه یک انتخابات سالم و رقابتی را بوجود آورند



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, :: 15:50 ::  نويسنده : سارا

 

نفرین بر آن محرم نامحرمکه زهر جفا را نه در جام شما

 که در کام ما ریخت!

در شب شهادت امام رضا علیه السلام التماس دعا دارم

پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, :: 15:48 ::  نويسنده : سارا

 

بسم رب الحسین علیه السلام

 

پیامبر(صلوات الله علیه واله)در لحظات آخر عمر خود وصیت هایی به امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمودندو جبرئیل و میکائیل وملائکه مقربین رابرآن وصیت شاهد گرفتند.

 از جمله آن کلمات که جبرئیل به پیامبر( صلوات الله علیه واله) می فرمود وامیرالمؤمنین(علیه السلام) می شنید این بود:«حقت را می برند وخمست را غصب می کنند وپرده احترامت (حرمتت)رامی درند و محاسنت به خون سرت رنگین می شود..»امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:صبر می کنم یا رسول الله ..«هنگامی که آن کلام را شنید «ماجرای درب سوخته وصورت نیلی و بازوی کبود و....،»فریاد زد وبا صورت بر زمین افتادوگفت یا رسول الله چطور بر این مصیبت بزرگ صبرکنم ...

بعد فرمایشاتی به حضرت زهرا (سلام الله علیها)وحسنین(علیهما السلام)فرمودند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسید(وساخته دست بشرنبود ) مهرشد و به امیرالمؤمنین(علیه السلام)تحویل داده شد.

 

 

دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 12:22 ::  نويسنده : سارا

 

سلام دوستای گلم اگر ترجمه ی اهنگ قشنگ وبلاگ رو میخواین برین ادامه مطلب

و نظر یادتون نره.......!!!



ادامه مطلب ...
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 12:8 ::  نويسنده : سارا

اولش که وارد بازار زندگی شدم با اینکه مات و مبهوت همه جارا نگاه میکردم ولی به نظرم

 

 همه چیز خوب و قشنگ بود و من به میوه های رنگارنگ و زیبا و به تمام چیز هایی که برای فروش

آنجا بود توجه داشتم ؛ به نظرم خیلی جالب بود ....

به وسط های بازار که رسیدم چیز عجیبی وجود داشت ..نمیدانم چه چیزی بود ..اما حواسم کمتر

 به اطرافم بود ..انگار دنبال چیز جدیدی میگشتم ...

کم کم نگاهم متمرکز به صورت هایی شد که هر کدام برای خود در بازار چیزی میفروختند یا میخریدند ..

نمیدانم چرا انقدر کنجکاو بودم به حرکاتشان توجه کنم ..؟

همینطور که قدم میزدم و جلو میرفتم با صحنه های عجیبی مواجه شدم ...

صحنه هایی که دور از وجود آدمی و انسانیت بود ..!

یکی دزدی میکرد ..و یکی فریاد میکشید ..یکی نا امید مینالیدو گله میکرد ...

یکی رندانه محصولاتش را میفروخت و یکی از حسد قرمز شده بود....

یکی بی هدف بود و یکی باسرعت میدوید تا به آخر بازار برسد ...خلاصه هرکسی ساز خودش را میزد ...

تا چشم باز کردم  دیدم به آخر بازار رسیده ام و باید برگردم ...اما ..

اما ترجیح دادم در حالی که به آدم های اطرافم نگاه میکنم ..خودم باشم ..

تصمیم گرفتم ..به چیز های زیبا نگاه کنم ..مثل اولی که وارد بازار شدم ..

تر جیح دادم به پیرزن و یا بچه ای معصوم که در گوشه ای از بازار با لبخندی پر از امید محصولاتش

را می فروخت نگاه کنم ..نه به آدم هایی که هزار نقاب بر چهره دارند و هزار رنگ اند ....

خلاصه عزمم را جذب کردم که زیبا نگاه کنم و رد شم ..!!

تا برای خودم صحنه ای زیبا هک کرده باشم ....!!

تا بعد بگویم :بازار زندگی زیبا بود ...

 

                                    

دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : سارا

سمان را بنگرکه هنوز بعد صدها شب و روز ..

 

 مثل آن روز نخست گرم و آبی ،پر از مهر به ما میخندد...

یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان ، نه شکست و نه گرفت ...

بلکه از عاطفه لبریزشدو نفسی از سر امید کشید ...

و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ....

تا بگوید :              پر از امنیت و احساس خداست .....!

 

                              

دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 11:58 ::  نويسنده : سارا

آسمان را دوست دارم ..چون خیلی ساده دل است ..

 

تمام آلودگی های شهررا تحمل میکند..اما هنگام شب هنگام خود را با ستاره های

چشمک زن زینت می بخشد و ناراحتی خود را پنهان میکند ...!

آسمان را دوست دارم..چون با تمام وسعتی که دارد هیچ وقت مغرور نیست

و همیشه مهربان است ...      اما...

گاهی که دلش بدجور میگیرد ..ابری میشود ..و گریه میکند ...

اما حتی با گریه اش هم خیلی ها را خوشحال میکند ...!

اما قطعا میدانم صبح روز بعد با یک دنیا امید سلام خورشید را پذیراست

تا مردم را خوشحال کند ..

عجب مرامی دارد این آسمان ...!!! ای کاش من هم آسمان بودم....!

درخشش خورشید پشت ابر     

دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : سارا

گاهی که دلم ...به اندازه تمام غروبها میگیرد ...چشم هایم را فراموش میکنم ..

 

اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند ..

من از تراکم سیاه ابر ها میترسم ..و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای

کوچک کوچه های کودکی ام نیست ...

و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی داند ....!

و یا کابوسهای شبانه ام را نمیداند ...

با این همه ...این تمام واقعه نیست ...

از دل هر کوه ،کوره راهی میگذرد ...!      و هر اقیانوسی به ساحل میرسد ....

و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد ..

از چهار فصل  دست کم یکی که بهار است ...!!

                                                                  

نگاه به زندگی با کدامین عینک ؟

 

 

 

 

 

 

 

دلم خیلی گرفته مثل غروب آفتاب ...نمیدانم...!! فقط میدانم گلویم پر از بغض و آه است ....

کاش فردا هوای زندگی ام آفتابی باشد ....

سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:, :: 18:11 ::  نويسنده : سارا

نابینا به ماه گفت دوستت دارم...

ماه گفت تو که مرا نمی بینی...

نابینا گفت چون تورا نمیبینم دوستت دارم......

ماه گفت چرا؟؟

نابینا گفت اگه می دیدمت عاشق زیباییت میشدم.....ولی حالا که نمی بسنمت عاشق خودت هستم.....

سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:, :: 17:56 ::  نويسنده : سارا

زندگی مثل دیکته است.

هی مینویسیم ...هی غلط مینویسیم.

پاک میکنیم و دوباره مینویسیم....

غافل از این که..

ناگهان عزرائیل داد میزند برگه ها بالا....

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:44 ::  نويسنده : سارا

 

دروغ به حقیقت گفت :دوست داری شناکنیم ..؟

 

حقیقت ساده پذیرفت، لباسش را درآورده و به دریا رفت ...

دروغ لباس اورا پوشیدو فرار کرد ...

از آن روز حقیقت ،عریان و زشت است و دروغ ظاهری زیبا دارد با لباس حقیقت ....!

                                                                           (print image)

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:44 ::  نويسنده : سارا

خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم ، مبادا گم

کنم راه قشنگ آرزوها را ، مبادا گم کنم اهداف زیبا را ، مبادا جا بمانم

از قطار محبت هات ، دلم بین امید و نا امیدی میزند پرسه ، میشود

خسته ،میکند فریاد ... مرا تنها تو نگذاری خداوندا ....

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : سارا

 

چشمهایت را باز کن ....به روی همه چیز ...به روی زندگی ...به روی آدم های دور و برت ...

 

به روی معرفت ها ....چشمهایت را باز کن ....!هم چشم صورتت هم چشم دلت ...آن وقت

با تمام وجود میتوانی احساس کنی در این دنیا تنهایی ....!چشم دلت نزدیک میشود و میگوید ...:

 اشک هایت را پاک کن ...هنوز خدا هوایت را دارد ...آن لحظه است که باید چشمانت را ببندی

 و صدای گام هایش رابه طرف خودت احساس کنی ....تنها این کار آرامت می کند ....!

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : سارا

خدایا ..:

تورا غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم .!

تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم ..!

تورا وفادار دیدم وهر جا که رفتم ..بازگشتم ...!

تو را گرم دیدم و سردترین لحظه ها به سراغت آمدم..!

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی ...؟؟

 

          نکته ها و پند ها | خدای مهربان من                                                                           

        

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : سارا

امشب شب عجیبی ست ...امشب خدا نگاهت میکند ...!

 

امشب است که باید هوای دلت ابری باشد ...باید باران دلت از چشمانت جاری شود ....!

امشب باید التماسش کنی ...التماسی زیبا....

امشب است که باید دلدادگی کنی....

گوش کن ..!سکوت همه جارا فرا گرفته ..تا تو با او حرف بزنی....

امشب باید خودت باشی ...باید سلول سلول بدنت خدا رابخواند...

باید گاهم هایت را به طرفش برداری....خواندنش کار سختی نیست...!

چشمهایت را ببند ...آن وقت احساس میکنی در آغوشت میکشد و نوازشت میکند ....!

امشب برو ..خدا منتظر توست .....!

 

امشب شب قدر ه...برای هم دعا کنیم ...!

 

                                                              www.takmobile.org

 

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:41 ::  نويسنده : سارا

درست است که کشتی ها در لنگرگاه در امانند ولی آنها برای این کار ساخته نشده اند ...!

 

حکایت آدم ها......!!

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:40 ::  نويسنده : سارا

 

سرمشق آب و بابا ،یادمان رفت.....رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفت ....!

 

آن روز هارا آنقدر شوخی گرفتیم،جدیت تصمیم کبری یادمان رفت....!

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم ..یادش بخیر اما خدا ی مهربان رایادمان رفت........!

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:39 ::  نويسنده : سارا

 

زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد

 

یک امید قلبی به تو گوید که خدا هست هنوز.......!

دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : سارا

 تا به حال سیلی زندگی را خورده ای ..؟

خیلی درد ناک است ....گریه ی بعدش تمامی ندارد ....احساس می کنی با تمام

وجود خورد شده ای ....میگویند ..:مبارزه کن ...زرهت را برای مبارزه بیرون می آوری ...

اما باز هم نمی شود ...!احساس شکست در زندگی بدترین سیلی است ...

اما اگر خوردی ...گریه نکن ....یا اگر نمیتوانی گریه نکنی آرام گریه کن ...

نگذار دنیا خوشحال بشود.........

یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : سارا

 

وارد تونل که میشوی ..چه میبینی ...؟یک دالون....اگر هم که شب باشد احساس میکنی

 

 در قعر تاریکی ها فرو می روی ....اما به اطرافت نگاه نکن ...به جلو نگاه کن ....

جاده ای در درو دست ها تو را میخواند .... برو ..اگر نروی جاده به طرف تو نمی آید ...

پس تو باید بروی ....!حرکت کن ...به هدف رسیدن آرزوی توست ...نه تباهی وتاریکی ....!

 

                                                             

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرف های دل و آدرس hamrahbakhoda.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 26408
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Parvanegi-Maziyar falahi

کد آهنگ میخوای؟